این روزها در بعضی از مقالات و مطالبی که در منابع مختلف مطالعه میکنیم، کم و بیش با عبارت تفکر استراتژیک برمیخوریم. اما به صورت کلی این مبحث نسبت به سایر حوزههای استراتژی کمتر مورد…
این روزها در بعضی از مقالات و مطالبی که در منابع مختلف مطالعه میکنیم، کم و بیش با عبارت تفکر استراتژیک برمیخوریم. اما به صورت کلی این مبحث نسبت به سایر حوزههای استراتژی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اگر به دنبال این هستید که بیشتر درمورد تفکر استراتژیک بدانید و دقیقا دریابید که این موضوع چه مفهومی دارد، تا انتهای این مطلب از رشدانا همراه ما باشید.
به طور کلی منظور از اندیشه استراتژیک یک توانایی فردی برای تفکر مفهومی، تخیلی، سیستمی و فرصت طلبانه است. این مهارت تاثیر بسزایی در رسیدن به موفقیت در آینده دارد. برای اینکه بتوانید به خوبی این مفهوم را درک کنید، شناخت عناصر مهم برای تفکر استراتژیک ضروری است. به طور کلی معرفی این مفهوم از طریق تعریف رسمی آن کمی دشوار است. علت این پیچیدگی، رویکرد نهفته این مفهوم میباشد.
در منابع مختلف تعاریفی برای تفکر استراتژیک یا Strategic Thinking بیان شده است که هرکدام به جنبههای این رویکرد اشاره دارند. این نوع تفکر به سادگی یک نوع فرآیند هدفدار و عقلانی است که بر روی تجزیه و تحلیل انتقادی متغیرها تمرکز دارد. این مبحث بیشتر بر روی موفقیت بلند مدت تجارت، گروه و یا یک فرد تاثیرگذار میباشد و داشتن تفکر استراتژیک به عنوان یک نوع مهارت نرم و مزیت فوق العاده برای افراد، گروهها و سازمانها در نظر گرفته میشود. این نوع تفکر معمولا در کارهای اقتصادی، دیجیتال مارکتینگ و کارهایی مرتبط با آن کاربرد دارد.
در کتاب پرکاربرد (تصمیم) پنجاه الگوی علمی تصمیم گیری و تفکر استراتژیک مطرح شده است. این کتاب که نوشته مایکل کروگرس و رمان شپلر است، الگوهای تصمیم گیری مختلفی را به صورت عملی و واقع گرا به خواننده معرفی میکند. از جمله انواع مدلهای تفکر استراتژیک که در این کتاب به آن اشاره شده است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
از میان مدلهای متعددی که برای این موضوع مطرح شده، الگوهای پیتر ویلیامسون، جین لیدکا و هامل جزو شناخته شدهترین الگوها هستند. هریک از این مدلهاف ویژگیها و کاربردهای خاص خود را دارند و بنا بر شرایط مورد استفاده قرار میگیرند.
الگو پیتر ویلیامسون بر توانمندسازی سازمان از طریق گسترش قابلیتها و شناخت بازار تمرکز دارد. گری هامل در دیدگاههای خود، ایجاد شور و شوق تازه در سازمان را توصیه میکند. الگوی لیدکا نیز تمرکز انرژی سازمان بر اهداف را مهم برمیشمارد.
تفکر استراتژیک به شما کمک میکند تا بتوانید فرآیند برنامه ریزی را راحتتر انجام دهید و سطح بازدهی خود را به بالاترین حد ممکن برسانید. با استفاده از این روش تفکر، قادر هستید برای دستیابی به هر هدفی، مستقیمترین راه را پیدا کنید. در ادامه مطلب، بیشتر درمورد مزایای تفکر استراتژیک صحبت خواهیم کرد.
شما با استفاده از این روش اندیشیدن، میتوانید پیچیدهترین مسائل و اهدافی که از روبرویی با آنها هراس دارید را به خوبی مدیریت کنید. در واقع با تدوین یک برنامه جامع و کامل، انجام سختترین کارها و مدیریت زندگی روزانه برای شما آسان میشود.
یکی از روشهایی که به کمک آن میتوانید مسائل دشوار را به مشکلات کوچکتر تقسیم کنید، مهارت طرح سوال به روش درست است. اندیشه استراتژیک شما را در انجام این کار راهنمایی میکند. برای طرح پرسشهای درست، لازم است تا جهت هدف، سازماندهی، پیگیری، ارزیابی و… را به خوبی بسنجید و در نهایت سوالی که واقعا مهم است را مطرح کنید.
ژنرال جورج اس پاتون میگوید: (ژنرال موفق کسی است که خود را با شرایط وفق دهد و سعی در انطباق شرایط بر استراتژیها ندارد.) درواقع کسانی که در حوزه اندیشیدن به روش استراتژیک موفق هستند، در افکار خود بسیار دقیق میباشند. آنها تلاش دارند تا استراتژی را تغییر داده و بر مشکل پیش رو منطبق کنند. افراد موفق در این حوزه به خوبی میدانند که به کارگیری یک استراتژی واحد برای هر مشکل، نتیجه بخش نخواهد بود!
اگر یاد بگیرید که چگونه استراتژیک بیندیشید، به راحتی قادر خواهید بود به وسیله یک پل امروز و فردای خود را به یکدیگر پیوند بزنید. این کار مسیر و هدفتان را تعیین کرده و پتانسیل شما برای موفقیت در آینده را تضمین خواهد کرد. علاوه بر مزایایی که ذکر شد، موارد زیر نیز از دیگر مزایای تفکر استراتژیک است که عبارتند از:
در کنار تمامی مزایا و برتریهایی که این نوع تفکر دارد، معایب و چالشهایی نیز برای کسانی که از آن استفاده میکنند به دنبال دارد که در ادامه به معرفی چالشها و موانع آن میپردازیم.
جالب است بدانید یک سازمان که مجموعهای از افراد مختلف است، هیچگاه نمیتواند فکر استراتژیک داشته باشد. دلیل این امر این است که این نوع روش تفکر، مربوط به یک فرد است نه یک سازمان! در واقع عقل سلیم حکم میکند که مجموعهای از انسانها با افکار متفاوت، نمیتوانند افکار یکسانی داشته باشند. بنابر آنچه که گفته شد، منطقی است که نتیجه بگیریم سازمانها از تفکر استراتژیک استفاده نمیکنند، بلکه آنها برای استفاده از مزایای این روش فکری، به شناسایی افرادی که در تفکر استراتژیک حرفهای هستند، میپردازند. مجموعههای مختلف به منظور بهبود استراتژیهای خود، طبق سه رویکرد زیر عمل میکنند:
این نوع تفکر دارای الگوهای متعددی است که 3 الگوی پیتر ویلیامسون،گری هامل و جین لیدکا از معروف ترین الگوهای این حوزه میباشند. الگوی پیتر ویلیامسون بر توانمندسازی سازمان از طریق گسترش قابلیتها و شناخت بازار تمرکز دارد. گری هامل در دیدگاههای خود، ایجاد شور و شوق تازه در سازمان را توصیه میکند. الگوی لیدکا نیز تمرکز انرژی سازمان بر اهداف را مهم برمیشمارد.
هرچند هر 3 الگوی ذکر شده تفاوت های بسیاری با یکدیگر دارند اما یادگیری به عنوان مهم ترین اصل در درک رفتار بازار و استفاده از آن در جهت گیری استراتژیک سازمانها، نقطه اشتراک این الگوها میباشد. در ادامه قصد داریم براساس هر 3 الگوی ذکر شده، الگویی را در قالب 3 فرمان معرفی کنیم که زمینه ساز بروز تفکر استراتژیک و استراتژی های خلاقانه سازمانها خواهد بود.
فرمان اول ناظر بر اصل یادگیری است و تأکید میکند که یادگیری در محیط کسب و کار شکل میگیرد. به عبارت دیگر، شما هنگامی میتوانید به جنبه ها و زوایای مختلف یک کسب و کار مسلط شوید که در یک محیط واقعی به کسب تجربه بپردازید. آگاهی نسبت به عوامل مختلف یک کسب و کار منجر به تولید یک استراتژی قوی و ارزش آفرین خواهد شد و این آگاهی نسبت به شیوه های کسب و کار، فهم بازار، ایده های نو و محصولات نوآورانه، تنها با یادگیری از محیط کسب و کار میسر میشود.
در اینجا برای یادگیری باید به دو بعد بسیار مهم توجه نمود:
بعد اول یادگیری از مشتری است و زمانی میتوان از مشتریان آموخت که علاوه بر شناخت رفتار مشتری در بازار، به شکایات او نیز رسیدگی کرد زیرا از طریق شکایتها و انتقادات مشتریان میتوان به عمق خواستهها و نیازهای آنان پی برد.
بعد دوم تجربه است. تجربه نیز در محیط کسب و کار بدست میآید و به این منظور، سازمانها باید مجموعهای از اقدامات کم خطر را با هدف کسب تجربه توسط کارکنان، در برنامههای خود جای دهند.
آنچه در فرمان دوم مورد تأکید است، کشف نیازهای پنهان مشتریان میباشد. سازمانهایی که از تفکر استراتژیک بهره میبرند به خوبی میدانند که شناسایی آن دسته از نیازهای مشتریان که در بازار پاسخی برای آنها وجود ندارد، موجب خلق ارزش و مزیت رقابتی برای آنها خواهد شد.
عکس برداری فوری، چسب نواری و حتی دستمال کاغذی جیبی، برخی از نیازهای کشف نشده در بازار بودند که با شناسایی این نیازها، فرصتهای فراوانی در کسب و کارها بوجود آمد. نکتهای که باید نسبت به آن بی اعتنا نباشید این است که هر چقدر یک نیاز اساسیتر باشد، فرصت حاصل برای راه اندازی کسب و کار نیز با ارزشتر خواهد بود.
مزیتهای رقابتی، در اندیشههای متفاوت نهفتهاند، اندیشههایی که وقایع را خارج از حالت متعارف آن میبینند و برای هر اتفاق، سؤالی که با چرا آغاز میشود را از خود میپرسند. چرا برای دیدن یک عکس باید روزها منتظر ماند؟ پاسخ به این چرایی موجب خلق عکسبرداری فوری شد. بنابراین، استراتژیستها باید نگاهی غیر متعارف و خارج از چارچوبهای معمول داشته باشند تا بتوانند ارزشی ماندگار برای سازمان خلق کنند.
در فرمان سوم، میآموزید که تنها شناسایی نیازهای مشتریان کافی نیست و برای پیروزی در میدان رقابت، باید راهکارهایی جدید خلق کنید. هانطور که برای رسیدن به نقطه A هزاران راه وجود دارد؛ پاسخ دادن به نیازهای مشتریان نیز توسط روشهای متعددی امکان پذیر است.
استراتژیستها در اینجا باید به این پرسش اساسی پاسخ دهند که از میان دهها روش موجود جهت پاسخ دهی به نیاز مشتری، کدام یک مؤثرتر و کارآمدتر خواهد بود؟
در این مطلب سعی برآن داشتیم که هرآنچه که درمورد تفکر استراتژیک نیاز بود بدانید را در اختیارتان قرار دهیم. به صورت کلی این نوع تفکر رویکردی است که زمینه لازم برای گسترش بصیرت را ایجاد میکند و سبب میشود تا مدیران به یادگیری سریع از محیط کسب و کار روی آورند و به کارگیری خلاقیت برای خلق ارزشها را سرلوحه اهداف خود قرار دهند.
Soft Skills Expert
مهارتهای نرم، مقدمه و لازمه ورود به دنیای توسعه فردی و کسب و کار